قالب
قند پارسی |
از شوق تماشای شب چشم تو سرشار آیینه به دست آمده ام بر سر بازار هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست یادآوری خاطره ی بوسه ی دیدار روزی که شکست آینه با گریه چه می گفت دیوار به آیینه و آیینه به دیوار کشتم دل خود را که نبینم دگری را یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار ! چون رود که مجبور به پیمودن خویش است آزاد و گرفتارم-آزاد و گرفتار ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد برخیز فدای سرت،انگار نه انگار تا لحظه ی بوسیدن او فاصله ای نیست ای مرگ،به قدر نفسی دست نگه دار!
"فاضل نظری" [ سه شنبه 92/12/6 ] [ 10:1 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |